نوشته شده در تاریخ 89/9/26 ساعت 11:57 ع توسط محمد
این روزها هیچ حوصله ندارم!
نمیدانم حوصله ام را این دردهای خانه خراب کن سر برده یا هوس خوشی زیاد است!
نـــه، نمیدانــم!
اصلاْ انگار مهم هم نیست که بدانم یا نه!
و مدام درگیر آن خلاء ام ....
آن خلاء که تو انقدرها که باید نیستی
یا حتی بگویمت که نیستی!
و همین هاست که مرا دلتنگ میکند و بی حوصله
گاهی گمان میکنم آخر دنیا از راه رسیده
فردا میشود و باز چشم باز میکنم
نمیدانم چرا انقدر فرداهای بی تو دیر شده
شاید هم دور شده و تو به روی خودت نمی آوری....
این روزهای درد کشیدن های مداوم بی امان به کنار ....
مدعیانی که هیچ نمیدانند و میگویند دردمند تر از خودت را ببین دیوانه ام میکند!....
من شکر گذارم، حتی برای این درد!