سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفتر تنهایی
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  محمد[14]
 

من دو تا وب دارم. خوشحال میشم به اون هم سر بزنید www.mohammadbita.blogfa.com

  پیوند دوستان
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 14920
کل یادداشتها ها : 51

نوشته شده در تاریخ 89/11/3 ساعت 8:39 ع توسط محمد


اگه چشمات نبودن , دنیا این رنگی نبود

رو لب پرنده ها دیگه آهنگی نبود

اگه چشمات نبودن , آسمون آبی نبود

گلای یاس سفید تووی هیچ باغی نبود

اگه چشمات نبودن , شب مهتابی نبود

پشت ابرای دلم دیگه آفتابی نبود

اگه چشمات نبودن , کی واسم گریه می کرد

دل من وقتی شکست به کجا تکیه می کرد

اگه چشمات نبودن , کی با من سفر می کرد

واسه جشن ماهیها کی ماه و خبر می کرد

اگه چشمات نبودن , کی گلا رو آب می داد

واسه گنجشک دلم , کی یه جای خواب می داد

حالا چشمات با منن که هنوز نفس دارم

جرات پر کشیدن از تووی قفس دارم

دیگه چشماتو نگیر که من آزرده بشم

مثه گل توو فصل یخ سرد و پژمرده بشم

تا که چشماتو دارم شعرای تازه میگم

همش از پنجره ای که به روم بازه میگم



  



نوشته شده در تاریخ 89/11/3 ساعت 8:39 ع توسط محمد


یک روز دلم را برمیدارم و از اینجا میبرم...


شاید به علفزارهایی که در جیب های سوراخم از ترس سقوط

خوشه هاشان را به عریانی رگ هایم آغشته اند..

دلم را یک روز

میبرم کنار برکه

تکه تکه میکنم

برای ماهی ها

یا میپاشم برای

کبوترهایی که از

دورترین روزهای

سال سپیدترند...

آن وقت...

چیزی نخواهم داشت دیگر، تا با کسی قسمت کنم.!



  



نوشته شده در تاریخ 89/11/3 ساعت 8:39 ع توسط محمد


توی یک بغض همیشه ، گریه هامو دوره کردی

جای خالی نگاهت ، میگه تو برنمی‌گردی

منمو یه بغض پنهون ، خاطراتی پاره پاره

عاشق و غمگین و تنها ، این چه رسم روزگاره

وقتی که تو هر ترانه ، من به تو نمی‌رسم باز

وقتی که یه دنیا راهه ، برسم به اوج آواز

دلم از دنیا می‌گیره ، شعر چشماتو می‌خونم

کاش ببینمت دوباره ، ولی افسوس ... نمی‌تونم

دوباره بیا به خوابم ، ای تو تنها عشق نابم

بگو این قصه دروغه ، من کجای این سرابم

بگو این دخیل عشقو ، به کجای خونه بستی

که توی طلسم پائیز ، گم شدی ، رفتی ، شکستی

آسمون پشت و پناهت ، ای عزیز بی‌سرانجام

من رو این زمین تنها ، عاشقونه تو رو می‌خوام

حالا این ابر قدیمی ، دست رو شونه‌هام میذاره

سرنوشتمو می‌دونه ، که به حال من می‌باره

عزیزم شعر منی تو ، اگه تنها اگه سردی

بغض بی‌وقفه‌ی بارون ، میگه تو برنمی‌گردی



  



نوشته شده در تاریخ 89/11/3 ساعت 8:39 ع توسط محمد


به کدامین دلیل میگه اطمینان داره ؟

به کدامین دلیل میگه 100 % ؟؟؟

به چه چیزی استناد کنم ؟  به چه چیزی تکیه کنم تا درد شکستن کمرم رو کم کنم ؟
با توجه به چی دفاع کنم ؟ از چه چیزی دفاع کنم ؟ از چیزی که دیگه وجود نداره ؟ از عشقی که پودر شده ؟ از عاشقی که هنوز نمیدونم داستان های عاشقانه اش حیقی بود یا رویایی سفید ؟

دفاعیه ام رو با چی پر کنم ؟ با تصورات و رویاهای سفید و پاک قدیمی یا  از طریق عشق پودر شده ای که حتی خاکسترش رو بادهای سرد دارن دارن پخش و متلاشی میکنن  ؟


به کدامین جهت خواهم رفت...
تا کی میتونم مقاومت کنم ؟ تا کی باید تحمل کنم ؟

حمل درد خنجرهای کشیده شده بر قلب کوچکم کافیست ، تاوان قصاص شدن ندارم....

کاش میتونستم حقیقت رو تو این دنیای بزرگ خیانت آفرین پیدا کنم ، دنیایی که با یه کلیک کردن میشه رفت به تمام سوالات علمیت پاسخ بدی ، اما کجای این دنیا میتونم پاسخ خیانت هایی که بهم شده رو پیدا کنم؟ از کجا بدونم کی خائته ؟  جواب این سوالات رو از کجا میشه فهمید ؟ گوگل ؟ یاهو ؟ فیس بوک ؟ ...



  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ