سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفتر تنهایی
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  محمد[14]
 

من دو تا وب دارم. خوشحال میشم به اون هم سر بزنید www.mohammadbita.blogfa.com

  پیوند دوستان
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 3
کل بازدید : 14887
کل یادداشتها ها : 51

نوشته شده در تاریخ 89/6/30 ساعت 1:48 ص توسط محمد


روزهای خوب باهم بودنمان گذشت ...
روزهایی که با چند خاطره تلخ و شیرین به سر رسید و
تنها یادگار از آن روزها یک قلب شکسته برجا ماند.
روزهای شیرین عاشقی گذشت و امروز من تنهای تنهایم ، گذشت
و اینک دلم هوای تو را کرده است...
دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان !
دلم برای گرفتن آن دستان مهربانت ، بوسه بر روی گونه زیبایت تنگ شده است...
کاش دوباره آن روزهای شیرین عاشقی مان تکرار می شد ، کاش دوباره
می توانستم آن صدایی که شب و روز به من آرامش میداد را بشنوم...
دلم برای آن خنده های قشنگت تنگ شده است عزیزم...
تو رفتی و تنها چند خاطره که هیچگاه نمی توانم فراموش کنم بر جا گذاشتی...
خاطره هایی که یاد آن این دل عاشقم را می سوزاند....
دلم بدجور برای تو تنگ است عزیزم....
برگرد!

بیا تا فصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم...
برگرد تا قصه من و تو پایانش تلخ و غم انگیز نباشد!
دلم برای لحظه های دیدار با تو تنگ شده است...
چه عاشقانه دستانم را می گرفتی و در کنارم قدم میزدی ، چه
عاشقانه مرا در آغوش خود می فشردی و به من می گفتی که مرا دوست می داری!
چرا رفتی از کنارم؟ تو رفتی و من تنهای تنها در این دنیای
بی محبت با چند خاطره تلخ مانده ام...
برگرد تا دوباره آن خاطره های شیرین با هم بودنمان تکرار شود....
دلم بدجور برای تو ، برای حرفهایت ، درد دلهایت ، صدای گریه هایت تنگ شده است..
عزیزم برگرد تا دوباره جان بگیرم و منی که اینک خسته از زندگی ام نفس بگیرم....
با آمدنت مرا دوباره زنده کن و احساس را در وجودم شعله ور کن
تا عاشقانه تر از همیشه از تو و آن عشق پاکت بنویسم...
عزیزم برگرد تا دوباره جان بگیرم
و منی که اینک خسته از زندگی ام نفس بگیرم...



  



نوشته شده در تاریخ 89/6/29 ساعت 5:52 ع توسط محمد


تو که نیستی تا ببینی من و این دل شکسته

تک و تنها توی غربت به امید تو نشسته

تو که نیستی تا ببینی منو این دستای خسته

یه ورق کاغذ خالی با یه احساس شکسته

تو که نیستی تا ببینی منو این روزای غمیگین

یه سکوت سرد و وحشی توی لحظه های سنگین

تو که نیستی تا ببینی منو دیوارای سنگی

فاصله بین منو توست،کاش بگی که برمیگردی

تو که نیستی تا ببینی منو این پلکای خیسم

تو تموم بی کسیها دارم از تو مینویسم

تو که نیستی تا ببینی لحظه هام بی تو چه سردن

واسه نبودن تو هموشون معنی دردن

ولی کاش بودی و این ها رو میدی و باور میکردی که من.......



  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ