بازدید امروز : 38
بازدید دیروز : 14
کل بازدید : 15285
کل یادداشتها ها : 51
وقتی دل میدی به گریه چشماشون وقتی میشکنی با اشکاشون وقتی نگرانی تو نگرا نیهاشون ،
دله من خیلی ساده ای دله من ،
چقدر حقیر شدی ای احساس چقدر کوچیکی شدی ای دل که برای دک کردنت باید دروغ بشنوی،
واسه نشنیدنت باید دلیله بیخود بشنوی،
بازم خیالی نیست دله من،
یه عمری این مرام ما بوده تو رفاقت که جون بدیم واسه رفیق و رفاقت،
حالا اگه زیاده اگه بعیده میمیره دله من،
خفه میشه این درد و دل تو سینه،
حالا که دیگه شنیدنه ما باعث عذابه،
میتونه تو تنهایی بشینه دله من،
میتونه دربه در شه دله من،
من واسه توا میخواستیم این همه احساسو با این که میدونستیم فاصله دارن دنیای من و تو ،
فقط میخواستم بدونی که انقدر خوبی که دله زخم دیده من از تو بازم پر میکشه سمته تو،
که به خودت اعتماد کنی و پا بشی از این شکستن ها،
که اگه یه آدمه بی نام و نشون مثله من نازه نگاهتو و میکشه تو دل ببندی به اینکه حتماً میاد یه روزی تا سواری بیاد و باز دله تو رو با خودش ببره،
شاید دله من میخواست تو اگه غمگینی دوباره شاد بشی که اگه ناامیدی دوباره امیدوار بشی،
آخه بگو نامهربون کی مثله من دله شکستش واسه دله تو میتپه،
کی انقدر تحقیر میکنه خودشو تا بالاتر ببینه تو رو،
کی تن میده به حرفای این و اون بخاطره اینکه غمه تو رو نبینه،
دله من میتونه دلخوش باشه به از دور دیدنت به از این و اون شنیدنه حالت ...
اینو بدون تا ابد احساسه خاصه قلبم میمونی ...
دله من بسه بیقراری دله من بسه این همه گله گذاری،
اون میخواست ببینه که تو عمق تو چه میگذره که شنید و دیگه واسش همین بسه ...
که اگه یه ذره احساس باشه به احساست ... . .