بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 15242
کل یادداشتها ها : 51
من حضورت را در همه جا کنار خویش احساس کرده ام
من صدایت را در همه وقت در گوش خود شنیده ام
من چهره ات را همیشه بر دیدگانم یافته ام
تو معنای تمام واژه های زیبائی
تو همان حس شیرین انتظاری
تو همانی که باید باشی
نجیب.. باشکوه و حیرت آور
تو همان نیمه ی گمشده ی منی
میخواهم تا ابد با تو بمانم
قلبت را به من بده و عشق را
از من هدیه بگیر
حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خرابش کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد
ای کاش در این دنیا شانه هایی بود که می شد بر سایه اش اعتماد کرد
ای کاش می شد از بین اینهمه سایه سر گردان فقط یکی را یافت که منطبق با روح تو باشد
نه کوتاه مثل زمزمه خسته یک ساز نه بلند مثل جاده ای خزان زده ومست
یا کوچه کاهگلی در تاریکی شب
چرا؟چرا؟
چرا نشد که بشود!!!...
مگرقیمت یک روح منطبق در فلسفه کوته بورس سفسطه بافان چند است که هنوز کسی نتوانسته آنرا بخرد؟
این نوسان قیمت را چه کسی روی تابلوی بی عدالت انتخاب نوشت؟
من منتظرم چراغ تابلوی آزادی قلبم روشن شود که اگر قیمتش ارزانتر از بقیه باشد اینهمه انتظار به
مفت هم نمی ارزد.انتظار زیباترین واژه غمگین است که من آنرا سالهاست به دلیل نبود واژه ی دیگر
دوست دارم! مثل مترسک ها اینجا بوی اندوهی تازه می آید و من معصومانه به سوختن خوشه های
گندمزار نو رسیده می نگرم .همه کلاغ ها جمع شدند تا دانه های رسیده را از خوشه جدا کنند اما
این خوشه که من می بینم شاید ،نه ، او کوه را ماند.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم، سکوت را فراموش میکردی، تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد.
اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم، چشمهایم را میشستی و اشک هایم را با دستان عاشقت به باد میدادی.
اگر می دانستی چقدر دوستت دارم، نگاهت را تا ابد بر من میدوختی، تا من بر سکوت نگاه تو رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش ببرم.
ای کاش می دانستی ، اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای از مرگ سخن نمی گفتی ، که این غریب تنها، جز نگاه معصومت پنجره ای و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد.
ای کاش می دانستی ، اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم ، آنقدر که همه چیزم را حتی جانم را فدایت می کردم . همه ی آن چیزها که یک عمر برایش زحمت کشیده ام و سال ها برایش گریسته ام .
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم ، همه ی آن چیزهایی که تو را زندانی کرده اند رها می کردی، غرورت، قلبت،حرفهای مردم و ...
دیگر نای نوشتنی نیست که تو خود باید بدانی که چقدر دوستت دارم و تو زیباترین جهان برای منی، منی که عاشقت هستم و دوستت دارم برای همیشه.
رو لب پرنده ها دیگه آهنگی نبود
اگه چشمات نبودن , آسمون آبی نبود
گلای یاس سفید تووی هیچ باغی نبود
اگه چشمات نبودن , شب مهتابی نبود
پشت ابرای دلم دیگه آفتابی نبود
اگه چشمات نبودن , کی واسم گریه می کرد
دل من وقتی شکست به کجا تکیه می کرد
اگه چشمات نبودن , کی با من سفر می کرد
واسه جشن ماهیها کی ماه و خبر می کرد
اگه چشمات نبودن , کی گلا رو آب می داد
واسه گنجشک دلم , کی یه جای خواب می داد
حالا چشمات با منن که هنوز نفس دارم
جرات پر کشیدن از تووی قفس دارم
دیگه چشماتو نگیر که من آزرده بشم
مثه گل توو فصل یخ سرد و پژمرده بشم
تا که چشماتو دارم شعرای تازه میگم
همش از پنجره ای که به روم بازه میگم
توی یک بغض همیشه ، گریه هامو دوره کردی
جای خالی نگاهت ، میگه تو برنمیگردی
منمو یه بغض پنهون ، خاطراتی پاره پاره
عاشق و غمگین و تنها ، این چه رسم روزگاره
وقتی که تو هر ترانه ، من به تو نمیرسم باز
وقتی که یه دنیا راهه ، برسم به اوج آواز
دلم از دنیا میگیره ، شعر چشماتو میخونم
کاش ببینمت دوباره ، ولی افسوس ... نمیتونم
دوباره بیا به خوابم ، ای تو تنها عشق نابم
بگو این قصه دروغه ، من کجای این سرابم
بگو این دخیل عشقو ، به کجای خونه بستی
که توی طلسم پائیز ، گم شدی ، رفتی ، شکستی
آسمون پشت و پناهت ، ای عزیز بیسرانجام
من رو این زمین تنها ، عاشقونه تو رو میخوام
حالا این ابر قدیمی ، دست رو شونههام میذاره
سرنوشتمو میدونه ، که به حال من میباره
عزیزم شعر منی تو ، اگه تنها اگه سردی
بغض بیوقفهی بارون ، میگه تو برنمیگردی
کسی دیگر نمی کوبد
در این خانه ی متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد
چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع می سوزم
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم
و من تنهای تنهایم
درون کلبه ی خاموش خویش
اما کسی حال من غمگین نمی پرسد
و من دریای پر اشکم
که طوفانی به دل دارم
درون سینه پر جوش خویش
اما کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی می شود
برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند...
وقتی دل میدی به گریه چشماشون وقتی میشکنی با اشکاشون وقتی نگرانی تو نگرا نیهاشون ،
دله من خیلی ساده ای دله من ،
چقدر حقیر شدی ای احساس چقدر کوچیکی شدی ای دل که برای دک کردنت باید دروغ بشنوی،
واسه نشنیدنت باید دلیله بیخود بشنوی،
بازم خیالی نیست دله من،
یه عمری این مرام ما بوده تو رفاقت که جون بدیم واسه رفیق و رفاقت،
حالا اگه زیاده اگه بعیده میمیره دله من،
خفه میشه این درد و دل تو سینه،
حالا که دیگه شنیدنه ما باعث عذابه،
میتونه تو تنهایی بشینه دله من،
میتونه دربه در شه دله من،
من واسه توا میخواستیم این همه احساسو با این که میدونستیم فاصله دارن دنیای من و تو ،
فقط میخواستم بدونی که انقدر خوبی که دله زخم دیده من از تو بازم پر میکشه سمته تو،
که به خودت اعتماد کنی و پا بشی از این شکستن ها،
که اگه یه آدمه بی نام و نشون مثله من نازه نگاهتو و میکشه تو دل ببندی به اینکه حتماً میاد یه روزی تا سواری بیاد و باز دله تو رو با خودش ببره،
شاید دله من میخواست تو اگه غمگینی دوباره شاد بشی که اگه ناامیدی دوباره امیدوار بشی،
آخه بگو نامهربون کی مثله من دله شکستش واسه دله تو میتپه،
کی انقدر تحقیر میکنه خودشو تا بالاتر ببینه تو رو،
کی تن میده به حرفای این و اون بخاطره اینکه غمه تو رو نبینه،
دله من میتونه دلخوش باشه به از دور دیدنت به از این و اون شنیدنه حالت ...
اینو بدون تا ابد احساسه خاصه قلبم میمونی ...
دله من بسه بیقراری دله من بسه این همه گله گذاری،
اون میخواست ببینه که تو عمق تو چه میگذره که شنید و دیگه واسش همین بسه ...
که اگه یه ذره احساس باشه به احساست ... . .
نشد ای دوست که ما محرم اسرار شویم
همره میکده و هم ره بازار شویم
در تب بیدلی و مهر و وفا نیست شدیم
نشد افسوس که با یاد غمت یار شویم
تو که از درد دل خسته ی ما می دانی
پس چرا از تو جدا پیشه خوار شویم
بر نیامد ز لبت نام من و قصه ی من
ما ز سودای تو آواز شب تار شویم
هر چه کردم نشدم آنچه که تو میخواهی
چه کنم دست نداد عاشق و بیمار شویم
عاقبت از غم تو سر به بیابان زنم
تا ز سودای فلک بی خبر از کار شویم
دل لاهیجی از قصه بمیرد هیهات
هوسی نیست که ما هم پی دلدار شویم
سلام
این مطلب زیبا رو تو وبلاگ عاشقانه خوندم.
خیلی مطلب زیبایی بود .بخاطر همین گفتم بذارمش اینجا تا شما دوستان خوبم
هم بخونیدش.خیلی قشنگه. خواهش میکنم تا آخر بخونید. خیلی حرفها در جملاتش
نهان است . امیدوارم بتونید معانی نهانش رو هم بخونید.
موفق باشید و پیروز
گفتم: خستهام
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.::از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53)::.
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.::خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)::.
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.::ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.::منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)::.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.::تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.::کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109)::.
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!
گفتی:عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.::شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)::.
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.::خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.::(مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58)::.
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.::خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره (آل عمران/159)::.
گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.::بعضی
از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و
آرامش پیدا میکنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن.
خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میکنن (حج/11)::.
گفتم:...
دیگه چیزی برای گفتن نداشتم.
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم
گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/186) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205) ::.
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/22) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.::پس از خدا بخواهید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/90)::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمیدونید خداست که توبه رو از بندههاش قبول میکنه؟! (توبه/104) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه(غافر/2-3) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/53) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135) ::.
گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم میزنه؛ ذوبم میکنه؛ عاشق میشم! ... توبه میکنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبهکنندهها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بندهاش کافی نیست؟ (زمر/36) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار میتونم بکنم؟
گفتی:
یا
ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی
یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.::
ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که
خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن تا شما رو از تاریکیها به
سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/41-43) ::.
با خودم گفتم: خدا... خالق هستی... با فرشتههاش... به ما درود بفرستن تا آدم بشیم؟! ...