بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 15240
کل یادداشتها ها : 51
اگر بدانم که دل تنگ منی ، و دلت همیشه با من است دلم را فدای آن قلب مهربانت
می کنم.
اگر بدانم که مرا دوست داری و تنها آرزویت من هستم تا آخرعمرم عاشقانه برایت
می سرایم ترانه عشق را .
اگر بدانم که یک لحظه به من می اندیشی ،تمام لحظه هایم به این می اندیشم که
چگونه این همه عشق و محبت را به تو ابراز کنم .
اگر بدانم که به انتظار من نشسته ای ، تو بگو تا آخر عمر به انتظارم بنشین ، من تا
آخرین حد این انتظار منتظر آمدنت می نشینم.
اگر بدانم که برایت ارزش دارم و همه زندگی ات هستم ، تا آخرین نفس به پای تو
می نشینم و تا آخرین نفس ، یک نفس فریاد می زنم دوستت دارم.
اگر بدانی که چقدر دوستت دارم دلتنگی که سهل است دلت برای یک لحظه درکنارهم
بودن پرپر می زند.
اگر بدانی که تنها آرزوی من تویی ، روزی صدها بار آرزو می کنی که به آرزویم برسم.
اگر بدانی که همه لحظه های زندگی ام به تو می اندیشم ، تک تک لحظه ها را
می شماری و به عشق آن لحظه ها زندگی می کنی.
اگر بدانی که برایم یک دنیا ارزش داری ، سفری به دور دنیا می روی تا بفهمی چقدر
برایم عزیزی.
اگر بدانی که می دانم ، بدون تو میمیرم ، مرا این گونه در حسرت عشقت نمی گذاری.
اگر............
خیانت را دو باره در دلم تکرار کردی تو
عجب دیوانه بودم من که دل بستم به چشمانت
و کار این دل دیوانه را دشوار کردی تو
چقدر از التماسم پیش مردم آبرویم رفت
چقدر این چشم ها را پیش مردم خار کردی تو
شنیدم بارها با دیگری بودی ولیکن حیف
شهامت مال هر کس نیست پس انکار کردی تو
چقدر شعر های زیبایی برایم خواندی و گفتی
دغا در عشق و بازی با احساس من بسیار کردی تو
دلم میخواست قلبت پیش من باشد نشد
و در انجام هر کاری که بود اجبار کردی تو
نمی بخشم تو را و هر کس را که بد باشد
خدایم خود تلافی میکند هر کار کردی تو
نمی بایست نفرین آخرین پیمان ما می بود مرا
اما به این کار غلط نا چار کردی تو
دلم را دگر از هر چه نگاه و آرزو کندم
تمام پنجره های مرا دیوار کردی تو
چه حسنی داشت درد این شکست تلخ میدانم
مرا از خواب عشق و عاشقی بیدار کردی تو
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم
تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !
یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو !
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...
و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !
تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....!
یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ....
و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !
اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ...
که چگونه.....!
برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...
و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ....
تو نگرانم نشو !!
فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت
ای کاش در این دنیا شانه هایی بود که می شد بر سایه اش اعتماد کرد
ای کاش می شد از بین اینهمه سایه سر گردان فقط یکی را یافت که منطبق با روح تو باشد
نه کوتاه مثل زمزمه خسته یک ساز نه بلند مثل جاده ای خزان زده ومست
یا کوچه کاهگلی در تاریکی شب
چرا؟چرا؟
چرا نشد که بشود!!!...
مگرقیمت یک روح منطبق در فلسفه کوته بورس سفسطه بافان چند است که هنوز کسی نتوانسته آنرا بخرد؟
این نوسان قیمت را چه کسی روی تابلوی بی عدالت انتخاب نوشت؟
من منتظرم چراغ تابلوی آزادی قلبم روشن شود که اگر قیمتش ارزانتر از بقیه باشد اینهمه انتظار به
مفت هم نمی ارزد.انتظار زیباترین واژه غمگین است که من آنرا سالهاست به دلیل نبود واژه ی دیگر
دوست دارم! مثل مترسک ها اینجا بوی اندوهی تازه می آید و من معصومانه به سوختن خوشه های
گندمزار نو رسیده می نگرم .همه کلاغ ها جمع شدند تا دانه های رسیده را از خوشه جدا کنند اما
این خوشه که من می بینم شاید ،نه ، او کوه را ماند.
وقتی دل میدی به گریه چشماشون وقتی میشکنی با اشکاشون وقتی نگرانی تو نگرا نیهاشون ،
دله من خیلی ساده ای دله من ،
چقدر حقیر شدی ای احساس چقدر کوچیکی شدی ای دل که برای دک کردنت باید دروغ بشنوی،
واسه نشنیدنت باید دلیله بیخود بشنوی،
بازم خیالی نیست دله من،
یه عمری این مرام ما بوده تو رفاقت که جون بدیم واسه رفیق و رفاقت،
حالا اگه زیاده اگه بعیده میمیره دله من،
خفه میشه این درد و دل تو سینه،
حالا که دیگه شنیدنه ما باعث عذابه،
میتونه تو تنهایی بشینه دله من،
میتونه دربه در شه دله من،
من واسه توا میخواستیم این همه احساسو با این که میدونستیم فاصله دارن دنیای من و تو ،
فقط میخواستم بدونی که انقدر خوبی که دله زخم دیده من از تو بازم پر میکشه سمته تو،
که به خودت اعتماد کنی و پا بشی از این شکستن ها،
که اگه یه آدمه بی نام و نشون مثله من نازه نگاهتو و میکشه تو دل ببندی به اینکه حتماً میاد یه روزی تا سواری بیاد و باز دله تو رو با خودش ببره،
شاید دله من میخواست تو اگه غمگینی دوباره شاد بشی که اگه ناامیدی دوباره امیدوار بشی،
آخه بگو نامهربون کی مثله من دله شکستش واسه دله تو میتپه،
کی انقدر تحقیر میکنه خودشو تا بالاتر ببینه تو رو،
کی تن میده به حرفای این و اون بخاطره اینکه غمه تو رو نبینه،
دله من میتونه دلخوش باشه به از دور دیدنت به از این و اون شنیدنه حالت ...
اینو بدون تا ابد احساسه خاصه قلبم میمونی ...
دله من بسه بیقراری دله من بسه این همه گله گذاری،
اون میخواست ببینه که تو عمق تو چه میگذره که شنید و دیگه واسش همین بسه ...
که اگه یه ذره احساس باشه به احساست ... . .
کسی دیگر نمی کوبد
در این خانه ی متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد
چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع می سوزم
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم
و من تنهای تنهایم
درون کلبه ی خاموش خویش
اما کسی حال من غمگین نمی پرسد
و من دریای پر اشکم
که طوفانی به دل دارم
درون سینه پر جوش خویش
اما کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی می شود
برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند...
نشد ای دوست که ما محرم اسرار شویم
همره میکده و هم ره بازار شویم
در تب بیدلی و مهر و وفا نیست شدیم
نشد افسوس که با یاد غمت یار شویم
تو که از درد دل خسته ی ما می دانی
پس چرا از تو جدا پیشه خوار شویم
بر نیامد ز لبت نام من و قصه ی من
ما ز سودای تو آواز شب تار شویم
هر چه کردم نشدم آنچه که تو میخواهی
چه کنم دست نداد عاشق و بیمار شویم
عاقبت از غم تو سر به بیابان زنم
تا ز سودای فلک بی خبر از کار شویم
دل لاهیجی از قصه بمیرد هیهات
هوسی نیست که ما هم پی دلدار شویم
من حضورت را در همه جا کنار خویش احساس کرده ام
من صدایت را در همه وقت در گوش خود شنیده ام
من چهره ات را همیشه بر دیدگانم یافته ام
تو معنای تمام واژه های زیبائی
تو همان حس شیرین انتظاری
تو همانی که باید باشی
نجیب.. باشکوه و حیرت آور
تو همان نیمه ی گمشده ی منی
میخواهم تا ابد با تو بمانم
قلبت را به من بده و عشق را
از من هدیه بگیر